سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نفس عمیق

اوقات شرعی
پسر آدم ؟ چون دیدى پروردگارت پى در پى نعمت‏هاى خود به تو مى‏رساند و تو او را نافرمانى مى‏کنى از او بترس . [نهج البلاغه]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 9858

 
 
درباره خودم
نفس عمیق
فاطمه ی
من خیلی خوبم
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
ریاضی و هندسه 2
دیشب ساعت۱۲ و نیم اومدم بخوابم که زود خوابیده باشم

یه ۴۵ دقیقه ای خواب بودم ، همه ش خواب های دری وری ... آشفته ... چیزایی که تو این چند روزه دیده بودم قاطی پاتی جلو چشمام بود ... بعد خواب های ۱۰ ثانیه ای ... ۱۰ ثانیه یه خوابی میدیدم بعدش یعو میپریدم یه جا دیگه و چیزای دیگه میدیدم ...

۴۵ دقیقه به همین منوال سپری شد که بیدار شدم

رفتم دستشویی و دوباره برگشتم که بخوابم

اما هرکاری که کردم خوابم نبرد

مغزم شلوغ بود ... یک کم آهنگ گوش دادم فایده نداشت

بعد رفتم چراغ مطالعه رو برداشتم و یه چیزایی نوشتم ( شاید بزارم تو وبلاگ)

ساعت از دو گذشته بود

دوباره سعی کردم بخوابم

اما خوابم نمیبرد

هر چی این ور اونور شدم

هر کار کردم فایده نداشت .... دقیقه ها از پی هم رد شدن که ساعت ۵ شد

صدای اذون میومد

منم دراز کشیده بودم

خواستم برم نماز بخونم ، اما گفتم بزار اذون رو تا آخر گوش کنم بعد برم

رفتم نماز خوندم و برگشتم که بخوابم

بازم خوابم نبرد

رفتم کنار شومینه دراز کشیدم ... کم کم بی حس شدم ، خودمو کشوندم تا تخت خواب

ساعت ۶ خوابم برد

هوا داشت روشن میشد ...

خوابیدم تا ساعت ۱۱

کم کم الکی وقت گذروندم و ساعت ۱۲:۳۰ رفتم چند تا دفتر و جامدادی و خودکار خریدم

اینقدر ذوق کردم ............... از سال پیش دانشگاهی جامدادی نخریده بودم

اومدم خونه

یه چیزی خوردم و راه افتادم که برم دانشگاه

هوا خیلی خوب بود

دلم نیومد که برسوننم

رفتم دانشگاه که ریاضی داشتیم

نشستیم سر کلاس و یه یارو ای اومد و ما هم فکر کردیم که دانشجوی جدیده ... اصلا به رو نیاوردیم ... اما وقتی رفت پای تخته فهمیدیم استاد بوده

یه سری نمونه سوال داد چرت !

ما هم چون سوال سخت تر از اینا نده الکی میگفتیم استاااااااد اینا خیلی سخته

اونم اینطوری بود >>   اینا سخته ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ما هم می گفتیم آره خیلی سخته ... ترو خدا از این سخت تر نگین ( )

بدبخت فکر کرده بود با چه شاسکول هایی طرفه !!!

بعدش که تعطیل شدیم و رفتیم الکی با مونا یه چرخ زدیم و رفتیم سر کلاس هندسه

بسیااااااااااااااااااااااااااااااار درس شیرینی خواهد بود

من که همین جلسه ی اول بسی لذت بردم

مطمئناً از این بهتر هم خواهد شد

 

 

بعد هم اومدیم خونه

یه جوری شدم تازگی ها

فعلا حوصله ندارم بگم چجوری

اگه ادامه پیدا کرد میگم چطوری !

ولی خدا کنه این حس ازم بره

وگر نه ...

اینترنت قطع شد

سه سوت دایل آپ میگیرم اینا رو بندازم بالا ...

سرم درد میکنه

برم پی کار و زندگیم

بابای

 

 



فاطمه ی(چهارشنبه 85 اسفند 2 ساعت 12:0 صبح )

دیدگاه‌های دیگران ()

 

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
با دقت تا آخرش بخون !
دو مقطع از آسون ترین پلان دنیا ( جون خودش خیلی هم سخت بود )
ریاضی و هندسه 2
آبرووووووووووووووووم رفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت ش
ترسیم 2
عناصر و جزئیات ساختمان
اخلاق
تنظیم شرایط راهمون ندادن :((
میل و بی میل
تا ساعت 3 خواب
خونه ی جدید
اول
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved